معنی خمیر کردن، ورزیدن، سرشتن، امیختن، مالیدن, معنی خمیر کردن، ورزیدن، سرشتن، امیختن، مالیدن, معنی okdc lcbj، mcxdbj، scaتj، اkdoتj، kاgdbj, معنی اصطلاح خمیر کردن، ورزیدن، سرشتن، امیختن، مالیدن, معادل خمیر کردن، ورزیدن، سرشتن، امیختن، مالیدن, خمیر کردن، ورزیدن، سرشتن، امیختن، مالیدن چی میشه؟, خمیر کردن، ورزیدن، سرشتن، امیختن، مالیدن یعنی چی؟, خمیر کردن، ورزیدن، سرشتن، امیختن، مالیدن synonym, خمیر کردن، ورزیدن، سرشتن، امیختن، مالیدن definition,